چشمانم بس به انتظارت نشسته اند
گویی دیگر عادت به خواب ندارند
من هم چنان به جاده خیره ام
وجاده هنوز بی مسافراست
من از سکوت این جاده می فهمم
که جشمان منتظر من خواهند مرد
واز کوله بار خالی ام می فهمم
که جسم خسته ام را در این جاده خاک خواهند کرد
می دانم روزی از جاده ام عبور خواهی کرد
واز تمام جاده هایی که هزاران هزار چشم انتظار رادر خود
مهمان کرده است
احساسی عجیب به من می گوید
تمام جاده ها انتظارت را می کشند
هر چند خیلی از جاده ها هنوزهم نا هموارند........
مهدی می گوید:
فاصله ها درس هایی را می اموزند که با هم بودن ها هیچ گاه به انسان نمی توانند بیاموزند
سلام ممنونم که سر زدی وبلاگت خیلی جذابه خیلی خوشم اومد بازم به ما سر بزن خوشحال میشم
نظر لطفته
چشم حتما
خیلی قشنگ بود
شعر خوبی بود....
عالی بووووووووووووووووووووووووود
ممنون نیلسا جون
قشنگ بـــــــــــــــــــود...
خوشمــــــــــــــان آمــــــــــــــــد...
ممنون نگار جون
شعر خوبی بود ، فقط یکم وزنش به هم ریخته بود
منم مرده انتقادتم
سلام چه طوری؟
خوبه خوبه
شعر نو هستش دیگه
فقط یه چیزی بگم.
توی« من از سکوت این جاده مفهمم» نوشتی مفهمم اشتباه تایپی کردی درستش کن
بنویس می فهمم
اوکی؟
من از همین الان بهت بای می گم
آخه مدرسه ها داره شروع می شهههههههه.
توخوب باشی نصف کارا حل
ممنون/الان درستش می کنم
منم هم ناراحتم هم خوشحال چون تازه دارم می رم دانشگاه/ به هرحال برات ارزوی بهترینها رو دارم