به خودم قول میدهم که فراموشـت کنم !
وقتی صبح می شود
تو را که نه .... ولی !
قولم را فراموش می کنم ....!!!
ادامه مطلب ...
هرگز به دست اش ساعت نمی بست
روزی از او پرسیدم
پس چگونه است
که همیشه سر ساعت به وعده می آیی؟
گفت:
ساعت را از خورشید می پرسم
ادامه مطلب ...
گفتی "بخند" .... گفتم " نگاه کن"
گفتی" بگو " ....گفتم "بشنو"
گفتی "عاشق شو" ..... گفتم "حس کن"
گفتی "ثابت کن" .... گفتم "لمس کن"
گفتی "گریه کن" .... گفتم "بزن"
گفتی " برو " ....گفتم ... "خدا نگهدار"
ببین !
همیشه حرف ، حرف تو بوده!
انگار دستات سرد سردن
انگار چشمات شب تارن
آسمون سیاه
ابر پاره پاره
شر شره بارون داره می باره
حالا رفتی و من تنها ترین عاشقم رو زمین
تنها خاطراتم تو بودی فقط همین
ادامه مطلب ...